Friday, May 25, 2007

حرف اول

سلام
میتونین من رو به اسم کورش صدا کنین. متولد 1363 ، دانشجو ، مجرد وبار اولم نیست که وبلاگ مینویسم اما این بار میحوام متفاوت بنویسم. متفاوت با اون چیزی که تا حالا نشون دادم. دیروز صبح مصاحبه جالبی توی برنامه " مردم ایران سلام" شد با دکتر محسنیان راد. مصاحبه ای که هم این تصمیم رو در من بوجود آورد هم کلی مسیر افکارم رو تغییر داد. اصلا از اون برنامه هایی که از این شبکه های به ق.ل همشهریام پکیده دولتی ایران بعیده. راستش بعید میدونم اضلا دیگه بزارن آب خوشی از گلوی این بنده خدا پایین بره ولی آفرین به شهامت و شجاعتش که فمر کنم با غافلگیری پدر صدا و سیما رو در آورد. لابه لای حرفاش یه دفعه گفت " این 170 ساله که وضعیت ما اینجوریه و تا وقتی هم که مطبوعات آزاد نداریم و رادیو تلویزیون دولتیه همینجوری میمونه." به هر حال امیدوارم مشکلی واسش درست نشه.
اما حرف اصلی که رو من اثر گذاشت این بود: ما مردم ایران ظاهر و باطن داریم. اصل نظراتمون رو نمیگیم و یا تو خودمون میریزیم یا پشت سر مردم حرف میزنیم تو یک کلام جرات، جیگر، .... ، گفتن واقعیت درونمون رو نداریم میشه این رو گذاست به حساب حکومتهای دیکتاتوری که همیشه خدا بالاسرمون بودن. میشه هم گذاشت به یکی از ارکان مذهب پر خیر و برکتمون شیعه یعنی همون تقیه که احتیاجی به معرفی نداره.
آره این بار تو این وبلاگ از خود خودم مینویسم.
بدون روتوش.
بدون سرپوش .
بدون سانسور یا بهتر بگم خود سانسوری.
از وجودم که پر از عقدس.عقدۀ همه اون چیزایی که حقم بود ، واسشون زهمت کشیدم ولی بهشون نرسیدم. راست راستی عقده داره خفم میکنه . ولی طبق معمول توداری تا حالا نمیداشت ازش حرف بزنم. اما حالا میگم. توی این وبلاگ، واسه همه
عقده درس و رشته و دانشگاه مورد علاقم، عقده دختری که عاشقش بودم ، عقده پولهایی که حقم بوده وووو

اما این رو راست راستی میگم واسم مهم نیست چندتا آدم نوشته هام رو میخونن!!! به قول صادق هدایت مینویسم چون به نوشتن عادت دارم، معتادم . مینویسم تا من نوشته باشم. حالا اگه کسی خوند امیدوارم از تجربه های من هم استفاده کنه.
فعلا تا دفعه بعد: شروع قصه، خداحافظ

بی گاهان
به غربت
به زمانی که خود در نرسیده بود-
چنین زاده شدم در بیشه جانوران و سنگ
و قلبم
در خلا
تپیدن آغاز کرد.

کورش
جمعه4/3/1386